جدول جو
جدول جو

معنی مهدی حلی - جستجوی لغت در جدول جو

مهدی حلی(مَ یِ حِلْ لی)
ابن داود ابی سلیمان حلی. شاعر و ادیب بود (1222-1287 هجری قمری). در حلۀ عراق زاده شد و هم در آنجا درگذشت. او راست: مصباح الادب الزاهر و مختارات من شعر شعراءالعرب و دیوان شعر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1078)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ مَ حَلْ لَ)
دهی است از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. دارای 315 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ قُ)
فرزند حیدرخان شاعر بودو در اصفهان تجارت می کرد (قرن دوازدهم). از اوست:
آسوده نیست هیچ دل از خشم و جنگ تو
یک شیشه بی شکست نباشد ز سنگ تو
آیینه دار عشق بود حسن بی مثال
پیداست دل شکستگی ما ز رنگ تو.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 119).
ورجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ عَ لَ)
شمس الدین، احمد بن یحیی بن فضل. از سلالۀ الهادی الی الحق. پیشوای زیدیه در یمن بود. در هنگام ضعف حکومت رسولیون دعوت آشکار کرد. عده کثیری به گرد وی جمع شدند. کوههای صنعا را مقر خود کرد تا 943 هجری قمری که درگذشت. (ازاعلام زرکلی ج 1 ص 84). و رجوع به هادی الی الحق شود
حاکم قلعۀ الموت قبل از حسن صباح. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 363)
لغت نامه دهخدا